مهندسی آب
مادرم به سکه ایمان نداشت! و سنگ های بی تعادل کفه ی دریای لبش را به هم نمیزد دیگران در قحطی زمین بت می خوردند و مادرم برای صنم های بزرگ -حتی از سر تفنن- تره ای خرد نمیکرد! سازنده بود غنچه ی دست های مادرم و پوست لبخندش زره پوش بهاران بی افول! خطا کردند سیاه مستان شهر های درهم و دینار و آتش-به اشارت مشیت مادرم- طومار نام های زهرآگین را مچاله کرد!
قالب جدید وبلاگ پیجک دات نت |